پسری در حال شکل گیری! می نویسم،شاید زنده بمانم و شکل بگیرم...
دلتنگی یا تنفر؟ نوشته شده توسط آقای تشکیل ۴ فروردين ۱۳۹۹ ,

همیشه با خودم فکر می‌کردم،آخرین جایی که ممکن است دلم برایش تنگ شود جایی نیست جز دانشگاه.آنقدر از وجب به وجبش متنفر بودم که هیچ وقت فکر نمی‌کردم آرزوی دوباره دیدنش را داشته باشم.هر چهارشنبه که قرار بود دو روز از دانشگاه فاصله بگیرم،با مترو به چهارباغ می‌رفتم و برای خودم جشن کوچکی ترتیب می‌دادم!نشستن روی یکی از نیمکت ها،خریدن یک چایی داغ و یک نخ سیگار از یکی از دکه ها و تماشای آدم ها.جمعه شب ها اما عزای من بود.مدرسه که بودم فکر می‌کردم این تنفر فقط منحصر به همین دوران است.اشتباه می‌کردم.شاید تنفر ها هیچ وقت منحصر به دوران خاصی نمی‌شوند.فقط از یک دوران به دوران بعدی منتقل می‌شوند.حالا شاید شدتشان کمتر یا بیشتر شود.

در این روزگار قرنطینه دلم برای دانشگاه،اتوبوس هایش،اساتید حال بهم زنش،زمین چمن مسخره اش،خیابان های بی ریختش و غذاهای چرت و پرتش تنگ شده.البته دلم برای آن پیرمردی که کتابخانه را تمیز می‌کند و حسابی با هم رفیق شده ایم و این رفاقت تا حدی پیش رفته که با من شوخی های مثبت هجده(!) می‌کند هم تنگ شده.همچنین دلم برای آن خانوم صاحب کافه تریا که آنقدر از او چایی نبات خریده بودم که هر بار مرا می‌دید به شوخی ادای «یه چایی نبات تو لیوان شیشه ای»گفتن من را در می‌آورد هم تنگ شده.

چند روز پیش از این دلتنگی ها با برادرم حرف می‌زدم.می‌گفت که دلتنگیت توهمی بیش نیست!دلیلش را که پرسیدم پاسخ داد که پس چرا در سه ماه تابستان دلت برای دانشگاه و بقیه متعلقاتش تنگ نشد؟

حقیقتا درست می‌گفت.در آن سه ماه نه تنها ذره ای احساس دلتنگی نمی‌کردم که آرزوی ادامه داشتن چند ساله ی این تعطیلات را هم داشتم.دلیل این دلتنگی امروزم را به طور دقیق نمی‌دانم.شاید دلیلش تنفر از این ویروس عالم گیر باشد.من از این ویروس متنفرم پس از هر نتیجه ای که برایم به ارمغان بیاورد هم متنفر می‌شوم.این جا تنفر نقش یک عامل اتحاد را ایجاد می‌کند.چه یکی مثل من که یک لحظه حضور در دانشگاه هم برایش آزار دهنده است،چه کسی که از دانشگاه خوشش می‌آید و چه کسی که تفاوت خاصی برایش نمی‌کند و احساس خنثی ای نسبت به دانشگاه دارد،همه ی ما باز آرزوی یک بار دیگر دیدن دانشگاه را داریم.

شاید تنفر،بیشتر بتواند انسان ها را متحد کند تا عشق!به قول فردریک بکمن:«تنفر می‌تواند انگیزه ای عمیق باشد.دنیا ساده تر و قابل درک تر می‌شود اگر بتوانی همه چیز را تقسیم کنی به دوست و دشمن،ما و آنها،نیکی و بدی.ساده ترین راه متحد کردن یک گروه عشق نیست،عشق سخت است،خواسته ها دارد.ساده ترین راه تنفر است.»

خلاصه که فکر می‌کنم که نباید روی احساسات این روز هایم حساب خاصی باز کنم.همه ی آنها متاثر از تنفرم ازکروناست پس به هیچ کدام نمی‌توان اعتماد کرد.کرونا که از بین برود آنها هم بند و بساطشان را جمع می‌کنند و می‌روند.

۶ نظر
شما هم نظر بدید ۶ نظر
  • ^_^ khakestari
    ۴ فروردين ۹۹، ۰۲:۰۸

    بنظرم دلیل این دلتنگی "محدودیت" هست!

    تابستون حق انتخاب داری،میتونی واحد برداری یا نه.

    وقتی پای اجبار میاد وسط،ناچیزترین و منفورترین اتفاقات روزمره ی قبلی هم برات شیرین میشه!

    آقای تشکیل
    ۴ فروردين ۹۹، ۰۲:۴۳
    از این جنبه بهش نگاه نکرده بودم!شاید تنها دلیلش همینه و من الکی الکی ریشه یابی کردم برا خودم!
  • فاطمه م_
    ۴ فروردين ۹۹، ۰۹:۵۶

    عجب نتیجه‌ی جالبی گرفتین، اینکه تنفر بیشتر از عشق می‌تونه باعث اتحاد بشه! و فک کنم تا حد خوبی هم درسته :))

    آقای تشکیل
    ۶ فروردين ۹۹، ۰۳:۲۵
    آره.شاید درست باشه!حتی اگر اینجا هم عامل اتحاد،«تنفر» نباشه باز به صورت کلی فکر می‌کنم می‌تونه بیشتر آدما رو متحد کنه.
  • خانم پرومتئوس
    ۴ فروردين ۹۹، ۱۲:۳۴

    خیلی ها می گویند*محدودیت خلاقیت می آورد*

    نظر من نیز این است که*محدودیت دلتنگی برای آن چیز محدود شده می آورد*

    فکر می کنم حس تو جمله ی دوم باشد،پس بدان خیلی ها این گونه اند.

    من نیز با تو موافقم که تنفر می تواند بعضا بیشتر از عشق باعث اتحاد بشود.

    مثل همیشه متنی آموزنده و نشان دهنده ی احساساتت خواندم و این عالی ست.

    آقای تشکیل
    ۶ فروردين ۹۹، ۰۳:۲۷
    خیلی خیلی ممنونم دوست عزیز.هم به خاطر اظهار لطفت و هم به خاطر وقتی که میذاری:)
  • زری ...
    ۴ فروردين ۹۹، ۱۶:۵۶

    سلام اقای در حال تشکیل...

     

    مدیونی از خودت کتاب چاپ نکنی !!!!!!!!!

     

    خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوب مینویسی !

     

    تا حالا نسبت به نوشته ای این جور احساسی نداشتم که البته یکی از دلیل هاش هم این می تونه باشه که کتاب های ادبی نخوندم ...

     

    باز هم می گم ، قلمت و بسیار زیاد دوست می دارم :)

     

    موفق باشی !

    کتابت هم چاپ کن حتما :)

    آقای تشکیل
    ۶ فروردين ۹۹، ۰۳:۲۸
    شما خیلی لطف داری به من وگرنه این چرت و پرتای من لیاقت این تعریفتو نداره.
    خیلی خیلی منونم ازت:)
  • لیلا هستم
    ۴ فروردين ۹۹، ۲۳:۳۹

    :)

    آقای تشکیل
    ۶ فروردين ۹۹، ۰۳:۲۸
    :))
  • بلاتریکس لسترنج
    ۱۹ مرداد ۰۱، ۱۷:۱۴

    توی عید چه فکر هایی می کردی البته من عید امسال از تو بدتر بودم خیلی .

    ببین چند سالته ؟ 

    من ۲۲ سالمه

    در ضمن مرسی ازت که نظر دادن توی وبلاگ هات اینقدر راحته من بقیه ی جاها خیلی اذیت میشم . 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب تمز