پسری در حال شکل گیری! می نویسم،شاید زنده بمانم و شکل بگیرم...
بوی عیدی نوشته شده توسط آقای تشکیل ۱۸ اسفند ۱۳۹۸ ,

هِدفون را روی گوش هایم می‌گذاشتم،زیپ سوییشرتم را بالا می‌کشیدم.بند های کفشم را محکم می‌بستم.«بوی عیدی»فرهاد را پِلِی می‌کردم و ولگردی ام در خیابان های شهر شروع می‌شد.خیابان هایی که بوی عید می‌داد.ماهی های قرمز،گل های سنبل و شب بو،سبزه ها،میوه فروشی های شلوغ و ترکیب این ها با صدای فرهاد مهراد.یک ترکیب دیوانه کننده!در آمدن از روز های یک‌نواخت و تکراری.هر آدمی را که در خیابان می‌دیدم،دوست داشتم!لب های همه می‌جنبید.پیر جوان و بچه،زن و مرد.آنها نیز مثل من با فرهاد هم خوانی می‌کردند:

«بوی عیدی

بوی توپ

بوی کاغذ رنگی

بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو

بوی یاس جانماز ترمه ی مادر بزرگ

با اینا زمستونو سر می‌کنم

با اینا خستگیمو در می‌کنم...»

از دو هفته قبل سال تحویل «بوی عیدی»فرهاد را کمِ کم دویست بار گوش می‌دادم!در خانه موقع کمک به مادر برای خونه تکونی،وقت هایی که از مدرسه یا دانشگاه بر می‌گشتم،در هنگام ولگردی های خیابانی،اول صبح ها -که این سحر خیزی های دم عید چه صفایی دارد-و شب ها هنگام خواب!و البته عید هایی که سال تحویلش نصف شب بود هم تا نصف شب ادامه داشت!عید و نوروز من همیشه همرا با صدای گرم و دوست داشتنی فرهاد بود.

و امسال!خیابان ها بوی عید نمی‌دهد.از گشت و گذار های خیابانی ام همراه با هدفونی در گوش و صدای فرهاد خبری نیست.امسال عید،کلا از صدای فرهاد خبری نیست!حتی یک بار هم «بوی عیدی» را گوش ندادم.نمی‌توانم گوش کنم چون هیچ کششی به سمتش ندارم!در موزیک،بوی عید و عیدی و می‌آید ولی در دنیای الان من از این بو خبری نیست!

به خودم می‌گویم که حق داری که غر بزنی و ناراحت باشی ولی حق متوقف شدن و یک جا ماندن را نداری!دنیا که به سر نیامده.عید های دیگری هم هست،صدای مانای فرهاد هم همیشه هست و امیدوارم تو هم باشی و این آخرین عیدت نباشد!هزار و یک کار دیگر هست که می‌توانی جایگزین کار هایی که سال های قبل،در این ایام انجام می‌دادی،بکنی.نه ابدا حس خوبی که آن کار های قبلی به تو می‌دادند این کار های جایگزین نمی‌دهند.ولی باز از منفعل بودن که بهتر است.بی حسی و یک جا متوقف شدن کار انسان های ضعیف است و تو قرار است که ضعیف نباشی!

هدفونم را بر می‌دارم.موزیکی غیر از بوی عیدی را از فرهاد برای خودم پخش می‌کنم.این صدا منحصر به وقت و شرایط خاصی نیست!این صدا تاریخ انقضا ندارد.در هر لحظه می‌تواند مرا از روی زمین بکند و با خود همراه کند.مثل یک تکه کاه سبک می‌شوم و صدای او همانند باد مرا به هر طرف که می‌خواهد می‌برد...

می‌روم به سمت اتاقم و انجام کار های جایگزین.لعنت به استاد درس لعنتی«روش تحقیق در مدیریت».تا بیستم وقت داده که پروژه هایمان را برایش ارسال کنیم!و من که هنوز هیچ کاری نکرده ام!و لعنت به من که بی دلیل به این استاد کار درست و دقیق فحش می‌دهم!

۰
۵ نظر
شما هم نظر بدید ۵ نظر
  • زری ...
    ۱۸ اسفند ۹۸، ۱۸:۱۳

    فکر نمی کنی برای بوی عید یکم زود باشه؟

    17 اسفنده ها...

    وقت داریم حالا...

    من که کلا بوی عید یه روز قبل عید به مشامم می رسه شما رو نمی دونم :)

    آقای تشکیل
    ۱۸ اسفند ۹۸، ۱۸:۲۰
    امروز که هیجدهم اسفنده.
    دو هفته مونده به عید!دقیقا آغاز کارهای قبل عید من از همین هفدهم هجدهم اسفند بود!و خیابانوی شهر هم از همین تاریخ رنگ و بوی عید به خودشون میگرفتن.فرهاد گوش دادن هم از همین تاریخ شروع میشد.وقتی هم که ملت نمیتونن بیان بیرون به ادامه ی این دو هفته هم امیدی نیست که مثل قبل شه!به امید عید سال بعد.
    یه روز قبل؟حقیقتا بوش خیلی دیر میرسه بهتون:)

  • Reyhoon. KPOPLOVER
    ۱۸ اسفند ۹۸، ۱۹:۱۰

    و اینجاست که میگن آدم تا یه چیزی رو نداشته باشه تازه میفهمه چی رو از دست داده ...

    سلامت ! امنیت ! دو تا چیزی که دیگه نداریمشون...

    و تازه میفهمیم چی بودن :(

    ایشالله سال بعد و بوی عیدی بعد...به امید خدا...

    واسه اون هم که گفتم...شما دفعه اولی که پیش نویس رو ذخیره میکنین، هرزمان که باشه اون تاریخ ثبت میشه و با اینکه داخل قالب شما تایمش ثبت نمیشه ولی برای ما بیانیها این امکان هست که بفهمیم حدودا چه زمانی ذخیره کردین

    بهتره قبل از انتشار از طریق کادر سمت چپ تاریخ انتشار رو به روز کنید :)

    آقای تشکیل
    ۲۰ اسفند ۹۸، ۰۹:۰۱
    دقیقا!هیچ وقت فکر نمیکردم که حتی دیدن این شلوغی های قبل عید هم برام تبدیل به آرزو بشه!
    به امید سال بعدی...
    که اینطور!اصلا حواسم نبود بر اساس پیشنویس تاریخو ثبت میکنه!احساس میکردم مبنای ثبتش وقت ارسال پسته!متوجه نشده بودم کلا!:))
    ممنون که گفتی.
  • aban :/
    ۱۸ اسفند ۹۸، ۱۹:۱۴

    من هیچ وقت این ترکیب خفن رو تجربه نکردم همیشه حال و هوای عید برای من نگاه کردن حال و هوای مردم از پشت گوشی بود راستش  

    اینقدر حس و حال مردم شاد و خفن و خالص بود که حتی از پشت گوشیم میتونستم  با تمام وجود حس و حالشون رو درک کنم

     https://www.instagram.com/p/BvOItWQgHDX/?igshid=1936hoq9vuc6t

    شاید این ویدیو کمک بکنه برای چند ثانیه حال و هوای عید رو از پشت گوشی تجربه کنید :)

    امیدوارم تا سال دیگه زنده باشم تا این ترکیب خفن پیشنهادی شما رو امتحان کنم و هم قولی که به خودم دادم که یه پیاده روی تو خیابونای تجریشه رو هم عملی کنم

    آقای تشکیل
    ۲۰ اسفند ۹۸، ۰۹:۰۶
    حتما تجربش کن.سالی یکبار بیشتر تکرار نمیشه و  تا مدت ها شارژت میکنه!یه نوع دراومدن از یکنواختی و روزمرگیه!مردم اون چیزی رو که خودشون بیشتر باهاش حال میکنن رو به اشتراک میزارن!ولی وقتی خود آدم بره تو دل ماجرا چیزایی رو می‌بینه که شاید بقیه خیلی بهش توجهی نکنن ولی اون شدیدا حس خوبی بگیره ازشون!
    ویدئو هم جالب بود!برعکس اکثر ویدئو هایی که برای عید میسازن که یه ریتم تند تکراری دارن این یکی یه ریتم آروم خیلی باحال داشت.
    امیدوارم سال بعدی با یه حس و حال خیلی خوب و دلِ شاد این ترکیب خفن رو تجربه کنی:)
  • رفیقِ نیمه راه
    ۱۸ اسفند ۹۸، ۱۹:۵۱

    چه سالی بود...
    پارسال این موقع چیکارا که نمیکردیم 😁😁😁

    آقای تشکیل
    ۲۰ اسفند ۹۸، ۰۹:۰۷
    عجیب بود...
    :))
  • Alireza z.i
    ۲۴ اسفند ۹۸، ۲۰:۰۹

    و قسم به سبزی سبزه و سرخی ماهی که درهم آمیخته‌اند...

    :))

    آقای تشکیل
    ۲۶ اسفند ۹۸، ۰۵:۲۹
    در هم آمیخته اند...
    :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب تمز