ساعت چهار و نیم صبح. مادر و پدر رفیقی مدتی است که به مکه رفته اند و رفیقمان نیز از ما دعوت به عمل آورده که هر از چند گاهی به منزلشان بروم و چند روزی بمانم.او را هم به دنیای زیبای شب بیداری دعوت کردم و هم اکنون او در حال ویوولون تمرین کردن است و من نیز«داستان دو شهر» چارلز دیکنز را باز کرده ام و میخوانم.یک ساعت دیگر هم که کله پزی ها باز می کنند می رویم که یک کله پاچه بزنیم و حسابی سرمست شویم!
خلاصه که زندگی فعلا بر وفق مراد است.
خداروشکر
ولی کله پاچه دیگر چیست؟!
منظورتان همان کلپچ است دیگر؟!
من یه بار شب رفتم خونهی دوستم بمونم، تا سه بیدار بود فیلم میدید منم داشتم سعی میکردم بخوابم :))
ایضا معکوسش تو دیار ما:)))))