محرم برای من فقط در همان روز عاشورا تعریف شده.یعنی تا قبلش خیلی در جریان چیزی نیستم و جایی نمی روم تا اینکه صبح روز عاشورا فرا می رسد.با مادرم می رویم به محله ی پدر بزرگ و مادر بزرگم.
میخواهم که آجر ها را یکی یکی روی هم بگذارم.هدفم را از این کار نمیدانم.یک خانه،یک اتاق یا شاید هم فقط یک دیوار که پشتش پناه بگیرم،یک بنّای گیج که آنقدر میسازد و میسازد تا بالاخره یک روز شکل بگیرد!«آقای تشکیل»